English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7659 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fissionable U قابل شکستن وتقسیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
irrefrangible U غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
linear U روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
Multiplication and division . U ضرب وتقسیم (ریاضیات )
watershed U منطقهای که اب دریا یا رودخانه را پخش وتقسیم میکند
watersheds U منطقهای که اب دریا یا رودخانه را پخش وتقسیم میکند
force U درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces U درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forcing U درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
breakaway U شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pipped U شکستن شکستن وبازشدن
pips U شکستن شکستن وبازشدن
pip U شکستن شکستن وبازشدن
pipping U شکستن شکستن وبازشدن
pierces U شکستن
chopped U شکستن
pierce U شکستن
fraction U شکستن
crush U شکستن
crushes U شکستن
fly asunder U شکستن
cracking U شکستن
crushed U شکستن
split up U شکستن
nick U شکستن
nicked U شکستن
nicking U شکستن
fractions U شکستن
hewn U شکستن
to break apart U شکستن
to break open U شکستن
dishallow U شکستن
to break rank U صف شکستن
to break to pieces U شکستن
to fly asunder U شکستن
to hew asunder U شکستن
to fall apart U در هم شکستن
disruption U شکستن
disruptions U شکستن
disobey U شکستن
disobeyed U شکستن
disobeying U شکستن
disobeys U شکستن
to break a U شکستن
nicks U شکستن
fractures U شکستن
break U شکستن
infract U شکستن
breaks U شکستن
fractured U شکستن
infraction U شکستن
fracture U شکستن
To break ranks. U صف را شکستن
chop U شکستن
deflected U شکستن
deflecting U شکستن
fracturing U شکستن
deflects U شکستن
deflect U شکستن
crashing U درهم شکستن
crashes U درهم شکستن
to bruise somebody U دل کسی را شکستن
crashed U درهم شکستن
crash U درهم شکستن
to crack an egg U تخمی را شکستن
crashingly U درهم شکستن
refracts U بر گرداندن شکستن
to break one's leg U شکستن ساق پا
refracting U بر گرداندن شکستن
refracted U بر گرداندن شکستن
refract U بر گرداندن شکستن
to break one's promise U شکستن عهدوقول
0To break thru a blockade ( siege ) . U محاصره را شکستن
crush U باصدا شکستن
abjures U سوگند شکستن
abjured U سوگند شکستن
abjure U سوگند شکستن
slashes U قیمت را شکستن
crushed U باصدا شکستن
housebreak U حرز را شکستن
slashed U قیمت را شکستن
slash U قیمت را شکستن
perjuring U عهد شکستن
unseal U مهرچیزی را شکستن
perjures U عهد شکستن
crushes U باصدا شکستن
scrunching U درهم شکستن
scrunches U درهم شکستن
vanquish U درهم شکستن
vanquished U درهم شکستن
vanquishes U درهم شکستن
vanquishing U درهم شکستن
overwhelm U درهم شکستن
overwhelmed U درهم شکستن
overwhelms U درهم شکستن
abjuring U سوگند شکستن
scrunch U درهم شکستن
scrunched U درهم شکستن
perjure U عهد شکستن
fracture U شکستن شکافتن
break U شکستن موج
fracturing U شکستن شکافتن
deblock U شکستن کنده
brittle fracture U شکستن از تردی
cleaved U شکستن ورامدن
fractured U شکستن شکافتن
break down U درهم شکستن
fractures U شکستن شکافتن
breaks U شکستن موج
cleave U شکستن ورامدن
cleaves U شکستن ورامدن
beat a record U حد نصاب را شکستن
smashes U خرد کردن شکستن
smash U خرد کردن شکستن
knap U ضربه زدن شکستن
to break in U شاخ شکستن سوغان
shatter U داغان کردن شکستن
to bruise somebody U قلب کسی را شکستن
breach of promise U شکستن پیمان ازدواج
violate U شکستن نقض کردن
smite U خرد کردن شکستن
smiting U خرد کردن شکستن
stave U شکستن ریزش کردن
edman degradation technique U شکستن به روش ادمن
To feel on top of the world. U با دم خود گردو شکستن
fission U شکستن هسته اتمی
shatters U داغان کردن شکستن
His failure was a bitter experience. U شکستن تجربه تلخی شد
To break a promise. U عهد وقولی را شکستن
violates U شکستن نقض کردن
violated U شکستن نقض کردن
smites U خرد کردن شکستن
elision U باقوه مکانیکی شکستن
To bite the hand that feeds one . U نمک راخوردن ونمکدان شکستن
age U شکستن جسم با فشارهای مکرر
ages U شکستن جسم با فشارهای مکرر
fissional U وابسته به شکستن هسته اتم
smash U شکست دادن درهم شکستن
To break down the enemys resistance. U مقاومت دشمن رادرهم شکستن
shiwari U شکستن اجسام سخت درکاراته
to collapse U درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
shards U شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
shard U شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
smashes U شکست دادن درهم شکستن
section out U شکستن موج بطور ناهموار
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
break in U حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break-in U حرز را شکستن وبزور داخل شدن
multilation U شکستن یا فلج کردن اعضا بدن
battering rams U میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
break-ins U حرز را شکستن وبزور داخل شدن
battering ram U میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
To set the Thames on fire . to do a herculeam task . U کمر غول راخم کردن ( شکستن )
squish U صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
throw the book at <idiom> U شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
snapping U شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapped U شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snap U شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
lay waste <idiom> U خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
crackles U صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackled U صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackle U صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snaps U شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
amulet U دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets U دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
creptation U تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
untimate load U بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
parsed U شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parse U شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parses U شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
pagination U روند شکستن یک گزارش چاپ شده به واحدهایی متنافر باصفحات
cracking U وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
achievable U قابل وصول قابل تفریق
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
sensible U قابل درک قابل رویت
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
cracking U شکستن هیدروکربورهای متشکله نفت خام و تبدیل ان به هیدروکربورهای سبکتر
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
get the axe U ناپدید شدن موج سوار زیر اب با شکستن موج
sonic boom U انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
sonic booms U انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
indemonstrable U غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
Recent search history Forum search
1frangible
1due amount
1afterbody and a forebody; at least one activatable flow effector on the missile or aircraft afterbody;
2single gas
1he booted them off to the isle of the lost
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
2Rowdy
1For drop-off and assistance with annul rent serviews
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com